فلسفه و علت ظهور اسلام در عربستان چیست
چرایی ظهور اسلام در عربستان
چرا اسلام در عربستان ظهور کرد و پیامبر تبلیغ اسلام را از این سرزمین شروع کرد؟چرا باتوجه به تمدن و شعور بالای آن زمان ایرانیان(زمان پیامبر) نسبت به عرب ها خداوند دین اسلام را در ایران وارد نکرد؟در ضمن به دلیل گستردگی و پهناوری کشور ایران در آن زمان دین اسلام راحت تر گسترش می یافت.ظهور اسلام
میدانیم که اسلام در شبه جزیرهی عربستان ظهور کرد. در همان زمان مناطق دیگری نیز در عالم وجود داشت که دارای توانمندی و ثبات بیشتری نسبت به آنجا بود، پس چرا مکه مهد این دین بزرگ، تعیین گردید، و چرا شبه جزیرهی عربستان برای ظهور اسلام شایسته ترین محیط شناخته شد؟ هرچند که باید گفت «اللَّه اعلم حیث یجعل رسالته». اما در اینجا اِشکالی متوجه این سؤال میشود و آن اینکه ما در پی علتیابی حقیقتی شکل یافته در حال، هستیم؛ بدین معنا که اگر اسلام در مکانی دیگر نیز ظهور کرده بود باز در پی تفسیر و تعلیل آن میرفتیم.
چنین اشکالی سبب گشودن باب مقایسه بین واقعیت و خیال است؛ مقایسهای که هرگز به واقعیت ثابت تاریخی منجر نمیشود؛ چرا که رخدادها و وقایع، موادی نیستند که بتوانیم آن ها را مجدداً در کارگاه تاریخ وارد کنیم و آن ها را کم و زیاد کرده و یا تغییر دهیم تا بتوانیم پیامدهای آن را دریابیم. - چنانکه در علوم تجربی عمل میکنند - .در حقیقت ما بدون اینکه وقایع گذشته را ایجاد کنیم، آن ها را تفسیر و توجیه مینماییم.
ظهور اسلام
علت ظهور اسلام در عربستان
با این حال مناسبات ویژهای که در جزیرة العرب در بعد اجتماعی و سیاسی میان مردم وجود داشت، از جهاتی میتوانست ناخواسته محیط را برای توسعه اسلام آماده سازد، این مطلب را میتوان در چند نکته توضیح داد:
1. وضعیت سیاسی جزیرة العرب عبارت از زندگی قبایل مختلفی بود که تحت سلطه هیچ گونه حاکمیت سیاسی واحدی نبودند. هر قبیله برای خود حاکمیت مستقل از سایر قبایل داشت به طوری که میتوان حکومت آنان را نوعی «ملوک الطوایفی» دانست. از این رو قدرت آن ها پراکنده و فاقد رهبری واحد بود، این وضعیت سبب شد تا مانع عمدهای که در این اعصار به نام «امپراطور» یا «شاه» یا «قدرت مرکزی» در برابر نهضت های مردمی وجود داشته و دارد، در جزیرة العرب وجود نداشته باشد، در تاریخ شاهدیم که این قدرت های مسلط با ایجاد زنجیره قدرت در همه نقاط تحت سلطه، می توانند هر حرکتی را زیر نظر داشته باشند. اما در آن دوران جزیرة العرب از این خطر بر کنار بود، قبایل مختلف حاکمیت های مستقل از هم داشتند و میان آنان درگیری ها و رقابت هایی برای گرفتن امتیاز جریان داشت.
اسلام در حالی گسترش یافت که از نظر سیاسی در منطقه خود فقط با قدرت «قریش» رو در رو بود. قریش نیز به طوایف چندی تقسیم شده و تنها گروه خاصی از آن ها در برابر رسول خدا(ص) قرار داشتند. دکتر جواد علی تأکید دارد که هیچ گونه حکومت مرکزی در مکه وجود نداشت، بلکه حکومت از آن سران و متنفذان بود که بر پایه وجاهت و شرافت خود در میان مردم مطاع بودند.( المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام،ج 4،ص 48 )اختلافات موجود در این وضعیت سیاسی در مکه، به سود دعوت آن حضرت بود، زیرا درست به دلیل وجود این شرایط سرایت اسلام به قبایل دیگر با مشکل مواجه نمیشد. مدینه هم کمک شایانی به گسترش اسلام کرد، زیرا هنگامی که پیامبر(ص) حکومت تشکیل داد، همه قبایل برای حل اختلاف خود آن را پذیرفتند. دشمنان حکومت اسلامی مدینه قبایل متفرقی بودند که گر چه گاهی با یکدیگر متحد میشدند، اما معمولاً پیوندی با همدیگر نداشته و به همین دلیل کاری از پیش نمیبردند.
در حقیقت، اگر به وضعیت سیاسی این قبایل بنگریم، راه را برای ایجاد نوعی رهبری و اتحاد فراهم میبینیم. پیامبر اکرم(ص) با تکیه بر قدرت دینی، توانست شرایط لازم را برای ایجاد تمرکز فراهم آورد.
2. نکته دیگری که از نظر سیاسی حائز اهمیت است، فقدان سلطه خارجی در جزیرة العرب بود، قدرتی که برای حفظ منافع خود در امور داخلی اعراب دخالت کرده و از قدرت یافتن هر گروه مخالف منافع خود جلوگیری کند، در آن سامان وجود نداشت. بخش های اصلی جزیرة العرب بر خلاف مناطقی چون یمن، عراق و شام که تحت نفوذ یکی از دو قدرت ایران و روم قرار داشت، منطقه آزاد به حساب میآمد. این بدان جهت بود که چیزی به نام «منافع» در این سرزمین وجود نداشت. جاحظ بر این نکته واقف گشته و تأکید میکند که کسی را رغبت غلبه بر شهر مکه نبود(رسائل الجاحظ،ج 1،ص 187,تحقیق:عبد السلام هارون).همین زمینه سبب شد تا رسول خدا(ص) از عدم وجود سلطه خارجی، بهره گرفته و به دور از چشم آن قدرت ها، نظامی قوی و دولتی نیرومند به وجود آورد، قدرتی که توانست در موقعیت مناسب، آن قدرت ها را در خانه خودشان به شکست بکشاند، طبیعتی است که اگر آن ها از این جریان آگاهی داشتند، از همان ابتدا مانع رشد آن میشدند، اما موقعیت جزیرة العرب چنان بود که به دور از چشم آن ها، اسلام در آن گسترش یافته و نیرومند شد.
3. از جمله مسایلی که در این رابطه حایز اهمیت است، موقعیت اجتماعی جزیرة العرب در آن دوران است. مهمترین ویژگی حیات اجتماعی جامعه جزیرة العرب زندگی قبیلهای بود. افراد در پناه قبیله خود میزیستند و جز سران قبیله کسی بر آنان تسلط نداشت. هر فردی از ناحیه قبایل دیگر مورد تجاوز قرار میگرفت. حمله به قبیله متجاوز، امری طبیعی و پیامد قطعی آن حادثه بود. وقتی اسلام انتشار یافت بسیاری از افراد قبایل مختلف بدان گرویدند، آن ها هر یک برای خود طایفه و قبیلهای داشتند و قریش آزاد نبود که افراد سایر قبایل را نیز مورد سخت گیری و تحت فشار قرار دهد. در این میان بسیاری از قبایل، خطر دین جدید را برای «معتقدات قبلی» خود درک نمیکردند و لذا از گرویدن برخی افراد خود به «دین جدید» ممانعتی، به عمل نمیآوردند. در این شرایط، افراد مختلف مسلمان در پناه عشیره و قبیله خود محفوظ میماندند، و تنها مسلمانانی چون بلال، عمار، خباب بن ارت که در مکه، طایفه و قبیله و حمایتگری نداشتند، مورد آزار و شکنجه قرار میگرفتند(انساب الاشراف،ج 1،ص 197ـ156،طبقات الکبری،ج 3،ص 248،شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید،ج 13،ص 255)، گر چه این ممکن بود که خانواده یک تازه مسلمان، خود به تعذیب وی بپردازند و او را حبس کنند. رسول خدا (ص) خود از کسانی بود که با حمایت «بنی هاشم» و به خصوص حمایت های دلیرانه ابوطالب مصونیت داشت، «ابوطالب» مؤمنی فداکار و با تدبیر بود که در لباس تقیّه به حمایت از پیامبر(ص) پرداخت.
ظهور اسلام
ظهور اسلام در عربستان
گفته شده است که وقتی قریش تصمیم گرفت دشمنی خود را بر ضد رسول خدا شدّت دهد و مسلمانان بنی هاشم به اجبار روانه شعب ابی طالب شدند، به موازات آمدن مسلمانان بنی هاشم به شعب، طایفه نامسلمانان بنی هاشم نیز به آن ها ملحق شدند. این همراهی به سبب روابط قبیلگی آنان با رسول خدا(ص) بود(شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید،ج 14،ص 65،انساب الاشراف،ج 1،ص 230). امیر مؤمنان علی علیه السلام در این مورد میفرماید:
قریش مجبورمان کردند تا به کوهی دشوار رویم و آتش جنگ را برای ما برافروختند. اما خدا خواست تا ما پاسدار شریعتش باشیم و نگاهدار حرمتش، مؤمن ما از این کار خواهان مزد بود و کافر ما از تبار خویش حمایت مینمود. آن که از قریش مسلمان گردید، آزاری که ما را بود، بدو نمیرسید. چه، یا هم سوگندی داشت که پاس او را میداشت، یا خویشاوندی که به یاری وی همت میگماشت، پس او از کشته شدن در امان بود. (نهج البلاغه،نامه نهم.)
منبع:namnak.